وقتی انسان در باره یک “کارآفرین” فکر می کند، چه تصویری به ذهنش متبادر می شود؟ به نظر می رسد در اینگونه موارد به خودی خود تصویر افرادی مانند استیو جابز، مارک زاکربرگ، یا لاری پیج، یعنی مشاهیر کارآفرین جهان فناوری اطلاعات (آی تی/ IT) پاسخ این پرسش هستند. اما تمرکز صرف بر اسامی بزرگ و یک بخش خاص، سبب چشم پوشی و غفلت از اکثریت گسترده خود- آغازگران و پیشگامانی می شود، که کسب و کارهای خویش را با موفیت بنیان نهاده اند.
این در حالی است، که اهمیت اینگونه افراد در اقتصاد حیاتی به شمار می رود. کمااینکه شرکت های کوچک آمریکا که شمار کارکنان آنها از 500 نفر کمتر است، 99.7 درصد تمامی شرکت هایی را تشکیل می دهند، که افرادی برای آنها کار می کنند. همچنین نیمی از کارکنان بخش خصوصی در استخدام آنها هستند، و 43 درصد کارکنان بخش فناوری سطح بالا را دارند.
در عین حال میزان اختراعات و ابداعات تثبیت شده هر یک از کارکنان آنها 13 برابر بیش از همگنان ایشان در شرکت های بزرگتر است، و در خلال 17 سال گذشته 65 درصد فرصت های شغلی جدید را هم ایجاد کرده اند.
بنیاد کارآفرینی کافمن در سال 2009 تصمیم گرفت در این مورد که صاحبان این شرکت ها چه کسانی هستند، جزئیات بیشتری به دست بیاورد. این بنیاد در گزارش همان سال خود زیر عنوان “تشریح یک کارآفرین” که بر اساس پژوهش و بررسی در مورد 549 تن از بنیانگزاران شرکت ها در صنایع گوناگون انجام شد، حقایق جالبی را آشکار ساخت. حقایقی که بسیاری از کلیشه های رایج در مورد کارآفرین ها را به چالش می کشند. از دیدگاه من این یافته ها که در ادامه به آنها اشاره می شود، جالب ترین و اغلب غیرمنتظره هستند:
- سن متوسط بنیانگزاران شرکت ها در هنگام آغاز کسب و کارهای کنونیشان، 40 سال بوده است. این در حالی می باشد که پژوهش پیشین بنیاد کارآفرینی کافمن نشان می دهد، که این سن برای بنیانگزاران شرکت های فناوری 39 سال است. البته نوجوانانی که با برنامه ریزی در زیرزمین خانه والدین خود تبدیل به کارآفرین شده اند، استثناء، و نه قاعده، هستند.
- باید دانست که اکثر کارآفرین ها ازدواج کرده اند، و فرزند دارند. کمااینکه 69.9 درصد از شرکت کنندگان در پژوهش مورد اشاره عنوان نموده اند که در هنگام راه اندازی نخستین کسب و کار خود، ازدواج کرده بودند. 59.7 درصد نیز گفتند، که در آن هنگام دست کم یک فرزند داشتند. در عین حال 43.5 درصد آنان در همان زمان دارای دو فرزند و یا بیشتر بودند.
- باید گفت زمانی که سخن از میزان و سطح اطلاعات و تجربه در هنگام راه اندازی نخستین کسب و کار به میان می آید، تنها معدودی از کارآفرین ها کار خود را از صفر آغاز کردند. کمااینکه اکثریت آنها یعنی 75.4 درصدشان پیش از راه اندازی نخستین کسب و کار خویش، بیش از شش سال برای دیگران کار کرده بودند. در عین حال برای حدود نیمی از ایشان یعنی 47.9 درصد، مدت این تجربه کاری بیش از ده سال بود.
- بخش مهمی از آمادگی برای کارآفرین شدن، تحصیلات است. کمااینکه شرکت کنندگان در پژوهش مورد اشاره اغلب دارای تحصیلات عالی بودند. بگونه ای که تنها 5 درصد آنها کمتر از مدرک کارشناسی (لیسانس) داشتند.
- 71.5 درصد شرکت کنندگان در پژوهش مورد اشاره در خانواده های متوسط بزرگ شده بودند (میزان اینگونه افراد در خانواده های متوسط سطح بالا 34.6، و در خانواده های متوسط سطح پایین 36.9 درصد بود). در عین حال کمتر از 1 درصد ایشان فرزندان خانواده های فوق العاده دارا، و یا بسیار ندار بودند.
- پژوهش مورد اشاره نشان می دهد، که افراد الزاما کارآفرین به دنیا نمی آیند. کمااینکه 52 درصد شرکت کنندگان در این پژوهش در زمان دانشجویی تا حدی علاقه داشتند، که کارآفرین شوند. اما 34.7 درصد حتی در باره آن فکر هم نمی کردند. ولی زمانی که در کارآفرینی به موفقیت دست پیدا کردند، خواسته ایشان افزایش یافت. بگونه ای که اکثرشان کارآفرین های زنجیره ای شدند. کمااینکه میزان متوسط کسب و کارهایی که براه انداختند، 2.3 می باشد.
- 51.9 درصد یعنی بیش از نیمی از شرکت کنندگان در پژوهش مورد اشاره نخستین فرد در خانواده خود بودند، که کسب و کار براه انداختند. این امر نشانگر آنست که اینگونه نیست، که کارآفرینی همواره در خانواده رایج باشد. اما در مواردی که چنین رواجی وجود دارد، به نظر می رسد که پدر خانواده بیشترین تأثیر را دارد. کمااینکه 38.8 درصد شرکت کنندگان در پژوهش مورد اشاره پدرانی داشتند، که پیشتر کسب و کاری براه انداخته بودند. این در حالی است که تنها 6.9 درصد شرکت کنندگان در این پژوهش مادرانی داشتند، که قبلا در این عرضه وارد شده بودند. این میزان برای خواهران یا برادران، 15.2 درصد است.
- انگیزه کارآفرینی در کشورهای رو به توسعه، و توسعه یافته متفاوت است. مثلا در کشورهای رو به توسعه بیکاری انگیزه ای کلیدی برای “ضرورت کارآفرینی” (و عمدتا در بخش غیررسمی) بشمار می رود. اما در آمریکا 80.3 درصد شرکت کنندگان در پژوهش مورد اشاره خاطرنشان کردند که عدم توانایی در یافتن کارفرمایان رایج و سنتی، به هیچوجه عاملی برای راه اندازی کسب و کار خودشان نبوده است. در مقابل تنها 4.5 درصد ایشان گفتند، که این مسئله برایشان عاملی مهم بشمار می رفت. برعکس 68.1 درصد اظهار داشتند که سرمایه گذاری روی یک ایده کسب و کار، مهمترین انگیزه آنها برای کارآفرینی بود.