به موازاتی که جهان به میراث استیو جابز می پردازد و آن را مورد توجه قرار می دهد، به نظر می رسد “نبوغ” و “نوآوری” در صدر لیست کلماتی قرار می گیرند که زندگی او را تبیین می نمایند. با این حال سرگذشت موفقیت وی – و همچنین شرکت های اپل و دیزنی- به همان اندازه که به توانایی هوشمندانه و قدرت بصیرت وی مربوط است، به سیستمی هم پیوند دارد که فرصت و موقعیتی را فراهم کرد که مهارت های وی به هدر نروند.
به عبارت ساده تر باید گفت که نوآوری، تنها محصول سرمایه انسانی نیست. بلکه حاصل محیط های اصولی نیز می باشد، که این نوآوری در آن رخ می دهد. کمااینکه گرچه جهان رو به توسعه دارد به نحوی فزاینده در جنبش نوآوری بین المللی بازیگری قدرتمند می شود، اما موانع بنیادین از این پیشگیری می کند که بسیاری از نوآوران کشورهای رو به توسعه، در سطح بین المللی بازیگری عمده و اصلی گردند.
مثلا یکی از محدودیت ها برای نوآوری در بسیاری از بازارهای در حال پیدایش، سلطه انحصارگرایی (و یا نبود رقابت واقعی در بازار) است. بنابراین در حالی که برخی کارخانه های عمده می توانند در به کارگیری فناوری و یا ایجاد تغییرات مثبت در حاشیه ها مؤثر واقع شوند، بسیاری از کشورهای رو به توسعه هنوز از قدرت بالقوه خود در ایجاد محصولات و بازارهای جدید از طریق “نوآوری تمام و کمال” فاصله خیلی زیادی دارند. در حالی که شرکت اپل محصولات موجود را، تبدیل به احسن نکرد. بلکه دست به تولید محصولات جدید زد.
این شرکت از آن رو شکوفا گشت و به موفقیت نائل شد، که ناچار بود با دیگران رقابت کند. چراکه موقعیت بازارش از طریق مقررات دولتی و یا روابط ویژه با تصمیم سازان، به آن اهدا نشده بود. بنابراین برای اینکه شرکت اپل در صحنه دوام بیاورد، استیو جابز محدودیت های قابل تصور را در هم شکست. با اینهمه غیرعادی نیست که ببینیم در بازارهای در حال پیدایش، کارخانجات بسیاری روشی متفاوت با راه اپل را در پیش بگیرند. به این مفهوم که در پی حمایت دولت باشند تا به این وسیله در بازار رقابت ها دوام بیاورند، و یا وضعیت خود در بازار را بهتر کنند. کارخانجات خودروسازی در روسیه و تولیدکنندگان شبکه های قطارهای تندرو در چین، نمونه های بارز این مسئله هستند.
باید دانست که موانع بنیادین زیادی وجود دارند، که سبب تضعیف نوآوری می شوند. مثلا قوانین نامطلوب حمایت از حقوق مالکیت، باعث ایجاد بی انگیزگی و بی رغبتی برای نوآوری می گردند. فساد نیز از طریق به هدر دادن منابع و استحکام وضع موجود، به وجود آوردن کارخانجات جدید و پیشرفت های فناوری را تضعیف می کند. روند نامطلوب ورشکستگی (و نه تنها نبود سرمایه برای آغاز کار)، از اقدام و تلاش سرمایه گذاران بالقوه برای راه انداختن کسب و کار ممانعت به عمل می آورد. سیستم قضایی ناکارآمد سبب می شود که قرارداد برای تعاملات و دادوستدهای کاری، غیرقابل پیش بینی گردد. خطوط قرمز نیز، مسیر سرمایه گذاری ها را به سمت های دیگر سوق می دهند.
خلاصه اینکه بیشتر اظهار نظرها در مورد نوآوری، اغلب از اهمیت محیط های اصولی پرمایه که برای ایجاد و یا حفظ این ویژگی لازم هستند، غفلت می کنند. کمااینکه در مورد ایجاد فرهنگ نوآوری در شرکت ها، به کارگیری جدیدترین فناوری ها، زیر سوأل بردن و نپذیرفتن آنچه “عادی” تلقی می شود، خطرپذیری و عدم کامیابی، و چیزهایی از این دست، زیاد می شنویم. اما در باره محیطی که تمامی این مقولات در آن رخ می دهند، به اندازه کافی صحبت نمی شود.
بنابراین کسانی که می کوشند سرگذشت استیو جابز را در کشورهای خویش تکرار کنند، نخستین افرادی خواهند بود که به انسان بگویند در راه خود برای رسیدن به موفقیت، با موانع بسیاری روبرو می شوند. البته برخی از موانع همواره وجود خواهند داشت. اما نوآوری می تواند تا حد زیادی از تغییرات مثبت ساده در محیط کسب و کارها، فایده ببیند و بهره مند شود. کمااینکه وقت یک نوآور اقتصادی و سرمایه گذار به جای اینکه صرف دست و پنجه نرم کردن با مقررات ضد و نقیض، دادگاه های فاسد، و محیط های غیرقابل پیش بینی اقتصادهای کلان، و یا منافع خاص شود که در پی حفظ وضعیت موجود هستند، می تواند به شکلی بهتر یعنی مصروف ایجاد مدل های کسب و کار و تولید محصولات جدید گردد.
استیو جابز فردی استثنائی بود، که در واقع بیشتر افراد او را منحصر بفرد به شمار می آورند. اما واقعا چند استیو جابز دیگر هستند که از این موقعیت برخوردار نمی شوند که در کشورهایی که ساختار سیاسی و اقتصادی از منافع خاص حمایت می کنند و سبب ایجاد بی انگیزگی و بی رغبتی در نوآوری و ابتکار می گردند، شاهد موفقیت را در آغوش بکشند؟ همچنین چند نفر از انان برای یافتن محیط کاری بهتر که برای مهارت ها و ایده های آنان ارج قائل شوند، کشورهای خود را ترک می کنند؟